image-20250928164458-1.jpeg

فرزند شهید «سیدحسن نصرالله» تاکید کرد که راه مقاومت ادامه دارد و پرچم آن بر زمین نخواهد ماند.

به گزارش پایگاه خبری پیام خانواده؛ «سید محمد مهدی نصرالله» پسر «سید حسن نصرالله» دبیر کل شهید حزب الله به مناسبت اولین سالگرد شهادت پدرش، از درد بزرگ فقدان پدر سخن گفت و تأکید کرد که سید حسن نصرالله مرهمی برای زخم‌های مردم، مجروحان، خانواده‌های شهدا و به ‌ویژه یتیمان بود.

او گفت که با شهادت پدر، بسیاری فرزند دوم خود را از دست دادند و این فقدان، اندوهی بزرگ در دل‌ها ایجاد کرد.

یک سال پس از شهادت سید حسن نصرالله

وی در گفت‌وگو با العالم در رابطه با گذشت یک سال از فقدان و رحلت شهید « سید حسن نصرالله»، که با خسارات سنگینی برای مقاومت و منطقه همراه بود، خاطرنشان کرد: می‌توان گفت که این غیبت نقطه‌ای حساس در مسیر مقاومت به شمار می‌رود. تحلیل این مرحله پس از فقدان ایشان و پیام‌هایی که به مردم منتقل می‌شود، نشان‌دهنده تأکید بر استمرار راه مقاومت، حفظ روحیه ایستادگی، و زنده نگه‌داشتن یاد و میراث شهید در دل‌ها و میدان عمل است.

تداوم راه مقاومت به شیوه سید حسن نصرالله

فرزند سید حسن نصرالله در پاسخ به پرسشی درباره آینده مقاومت گفت: «ان‌شاءالله این مسیر ادامه دارد و بر پایه راه و روش سید حسن، همان‌طور که پیش‌تر بر اساس راه سید عباس موسوی بود، پیش می‌رود. این مسیر، برگرفته از اصول اهل بیت (ع) و ارزش‌های عاشورا و امام حسین (ع) است. حزب‌الله بر پایه همین اصول بنا شده و این حرکت وابسته به یک فرد نیست.»

یقین به شهادت

وی در پاسخ به این سوال که پس شما نسبت به ادامه مسیر مقاومت اطمینان دارید؟ پیش از آن‌که درباره آخرین دیدار بپرسیم، می‌خواهم درباره لحظه شهادت سؤال کنم: همه ما در ابتدا شک داشتیم که آیا سید از این هدف‌گیری جان سالم به در برده یا نه، اما حتی لحظه‌ای هم در این‌که واقعاً به مقام شهادت رسیده، تردید نکردیم. شاید این شک ناشی از آرزو، احساسات، یا عواطف گوناگون بود. آیا شما هم دچار شک شدید؟ آیا حس کردید که هنوز زمان رفتن ایشان نرسیده و شاید نجات یافته باشد؟ گفت: نه، واقعاً از همان ابتدا باور کردیم، یعنی از لحظه صدور بیانیه. وقتی آن را از تلویزیون شنیدیم، ابتدا کمی شک داشتیم، یعنی روز قبل که حمله—عملیات ترور—رخ داد، نمی‌دانستیم که آیا ایشان شهید شده‌اند یا نه، تا زمانی که بیانیه در روز بعد منتشر شد. آن‌وقت مطمئن شدیم که حضرت سید به شهادت رسیده‌اند، چون حزب‌الله هرگز ایشان را اعلام شهادت نمی‌کرد مگر اینکه واقعاً شهید شده باشند. بعد از آن هم در مدت کوتاهی رفتیم و پیکر ایشان را دیدیم، بنابراین دیگر جایی برای شک باقی نماند.

آخرین دیدار و تماس تلفنی

آخرین دیدار خانوادگی با شهید، شش ماه پیش از شهادت و در ماه مبارک رمضان بود. محمد مهدی گفت که هر سال در ماه رمضان با پدرشان افطار می‌کردند و هیچ‌گاه تصور نمی‌کردند آن دیدار، آخرین باشد. آخرین تماس تلفنی نیز حدود سه هفته پیش از شهادت بود. در آن تماس، او از پدر درباره «نفس مطمئنه» پرسید و پاسخ پدر نشان داد که به آن مرحله از آرامش و یقین رسیده بود.

خاطرات کودکی و محبت پدرانه

محمد مهدی با یادآوری خاطرات کودکی گفت: «وقتی به او نزدیک می‌شدم و می‌گفتم بابا دوستت دارم، او با محبت پاسخ می‌داد: من هم دوستت دارم، عزیزم.» او از نوازش‌های پدر و لحظات صمیمی با او یاد کرد.

عاطفه‌ای که مسئولیت آن را پنهان نکرد

او تأکید کرد که پدرش انسانی بسیار عاطفی بود و این احساسات را نه‌ تنها در خانواده بلکه در برخورد با رزمندگان، خانواده‌های شهدا و مجروحان نیز ابراز می‌کرد. در دیدارهای عمومی و خصوصی، محبت و تأثر در چهره‌اش نمایان بود.

محمد مهدی نصرالله افزود: در جلسات خصوصی و حتی در دیدارهای عمومی و سخنرانی‌ها، ایشان محبت و احساسات صادقانه خود را نسبت به خانواده‌های شهدا و مجروحان ابراز می‌کرد. وقتی کودکی به سمتش می‌آمد و او را می‌بوسید، ایشان نیز با محبت پاسخ می‌داد و او را می‌بوسید. در جلسات خصوصی نیز به این جزئیات توجهی ویژه داشت؛ وقتی درباره خانواده‌های مجروحان یا شهدا صحبت می‌کرد، تأثر و احساساتش در چهره‌اش نمایان می‌شد.

وی در پاسخ به این سوال که پس احساس می‌کنید که امروز شما هم با تمام هواداران و علاقمندان و اردتمندان ایشان به ویژه خانواده های شهدا و مجروحان – که ایشان را پدر یا برادر خود می دانستند – هم‌درد هستید؟ رابطه ایشان با رهبر انقلاب اسلامی، حضرت سید علی خامنه‌ای چگونه بود؟ گفت: روابط ایشان با امام خامنه‌ای بیش از حد تصور و توصیف ما بود. به عبارت دیگر وقتی که می گفتند: من حاضرم زندگی‌ام را فدای ایشان کنم، یک تعارف یا شعار صرف از سر احساسات نبود. روابط آنها بسیار فراتر از حس دوستی و عاطفه بود.

وی افزود: وقتی آنها با هم ملاقات می‌کردند، اطرافیان می گفتند که چهره‌هایشان خندان و نورانی می شود. حتی می‌گفتند خوشحالی امام خامنه‌ای (دامت برکاته) هنگام ورود و نشستن با ایشان و پس از رفتنشان بوده است. یعنی ایشان قبل از ورود می‌دانستند که حضرت سید می‌آیند، و هنگام نشستن با ایشان و صحبت با ایشان و پس از رفتنشان، در حالت شادی و سرور بودند. حضرت سید با عشق امام خامنه‌ای (دامت برکاته) بزرگ شده بودند.

توصیه غیر مستقیم به پایبندی به مشی امام خمینی (قدس سره)

فرزند شهید نصرالله در ادامه در پاسخ به این سوال که ایشان چه توصیه‌ای در این خصوص به شما می‌کردند؟ گفت: بدون اینکه توصیه‌ای به ما بکنند یا حتی صحبتی با ما بکنند می دیدیم که زمان پخش سخنرانی امام خامنه‌ای خود را آماده می کرد و می‌نشست و با دقت گوش می کرد. صدای امام خامنه ای را دوست داشتند و همیشه دنبال کانال‌هایی می گشتند که سخنان ایشان را به طور مستقیم و بدون ترجمه بشنوند.

وی ادامه داد: این مربوط به جنبه شخصی است. اما در مورد عمل و گفتار پیرو مشی امام خمینی (ره) بودند و کاملا به آن اعتقاد داشتند و می گفتند: ما رهبر را ولی فقیه می‌دانیم و دستورات ایشان را اجرا می‌کنیم و حتی فراتر از آن، هر چه ایشان دوست دارند، انجام می‌دهیم و از چیزی که ایشان را ناراحت می‌کند، پرهیز می‌کنیم. این نوع تعامل بسیار عمیق‌تر از تعامل با ولایت است.

از اتهامات تا ولایتمداری عقیدتی و فداکاری‌های سید برای لبنان

سید محمد مهدی نصر الله در پاسخ به این که اینها حکایت از عمق روابط بین ایشان و رهبر انقلاب دارند اما برخی ماهیت این روابط و ارتباطات ایدئولوژیک آن را درست درک نمی‌کردند و اتهاماتی به ایشان وارد می شد با این مضمون که ایشان به ایران وابسته است و می‌خواهد الگوی ایران را در لبنان پیاده کند؛ شما به عنوان فرزند ایشان که مدت طولانی را با خواهرتان زینب در کنار ایشان بوده‌اید، دیدگاه این شهید نسبت به لبنان و آینده این کشور را چگونه می‌بینید؟ گفت: جناب سید فرزند خود هادی را در راه دفاع از لبنان از دست داد. ایشان تمام وقت خود را برای لبنان گذاشته بود و در چنین حالتی تمام مسئولیت‌ها را به دوش کشیده بود؟ همه اینها به خاطر چه و که بود؟ برای لبنان بود. به خاطر وطن و در نهایت جان خود را فدای وطن کرد.

لحظه های غم سنگین

وی در پاسخ به این که چه وقتهایی سید را بسیار غمگین می دیدید؟ چنان غمگین گه شما را تحت تأثیر قرار داده باشد؟ لحظه‌ای که قبلاً هرگز ایشان را در این حالت ندیده بودید؟ گفت: لحظه هایی بود که ایشان را در حال تماشای تلویزیون می‌دیدم و سرودها یا نوحه‌هایی، به ویژه برای شهدا، همراه با عکس‌ها و کلیپ‌های ویدیویی از شهدا پخش می‌شد. در آن لحظه ها می‌دیدم که ایشان برای شهدا گریه می‌کردند و وقتی صحبت‌های خانواده‌های شهدا را از تلویزیون می‌شنید، فداکاری‌های خود را برمی‌شمردند و اعلام می‌کردند که آماده جانفشانی‌های بیشتر هستند.

"خاطرات من و پدرم" خاطرات شیرین با پدر

سید محمد مهدی نصرالله در پاسخ به این که از شما به خاطر به اشتراک گذاشتن کتاب "خاطرات من با پدرم" متشکرم. این کتاب شامل نکات کلیدی بسیاری، به ویژه موارد فقهی و تربیتی است که شما در مورد آنها از سید سئوال هایی پرسیده‌اید و خاطرات بسیاری را از ایشان تعریف کرده‌اید. بعدا به این مورد می پردازیم اما سئوال الان ما این است که در چه لحظه‌هایی اعم از خانوادگی یا غیر خانوادگی ایشان را در اوج شادی و سعادتمندی دیده‌اید؟ گفت: ایشان اغلب شاد بودند و ما خنده را بر چهره‌شان می‌دیدیم. به یاد دارم، مثلاً وقتی دور هم جمع می‌شدیم، صحبت می‌کردیم و از ایشان درباره برخی مسائل، چیزهایی می‌پرسیدیم و نوه‌ها بازی می‌کردند، ایشان خوشحال بودند. وقتی مثلاً سخنی از حضرت رهبر امام خامنه‌ای (دامت برکاته) می‌شنید یا او را می‌دید، بسیار خوشحال می‌شدند. یا مثلاً وقتی خبر موفقیت یک عملیات مقاومتی را می‌شنیدند، خوشحال می‌شدند.

جنایت پیجری و تأثیرات آن بر سید

وی در پاسخ به این که جنایت پیجری شاید برای همه شوک‌آور بوده باشد، نظر سید در این مورد چه بود؟ گفت: ما در آن لحظات او را ندیدیم، اما مادرم گفتند که ایشان به شدت متأثر شدند و برای مجروحان گریه کردند. او همه جوانان را مثل پسر خودش سید هادی می‌دانست و از شنیدن خبر شهادت یا مجروح شدن حتی یکی از آنها متأثر می‌شد چه رسد به جنایتی به این وسعت که در آن، بسیاری از جوانان به شهادت رسیده یا مجروح شدند. ایشان از این فاجعه بسیار ناراحت و غمگین بودند و برای آنها گریه کردند.

دیدار با مجروحان و احساس شرمندگی

سید محمد مهدی نصرالله در پاسخ به این سوال که وقتی که با مجروحان عملیات پیجری دیدار می‌کنید و آنها به رغم تمام جراحتی که برداشته‌اند، از محبت عمیق خود نسبت به سید حسن نصر الله می‌گویند و اعلام می‌کنند که به این راه ادامه می‌دهند، چه احساسی پیدا می‌کنید؟ گفت: وقتی آنها را می‌بینم، واقعاً شرمنده می‌شوم. می‌بینم که آنها چشم‌ها، اعضای بدن و انگشتان خود را فدا کردند، اما با این حال می‌گویند: "ما کاری نکرده‌ایم ما آرزو داریم خود را فدای سید کنیم." بنابراین، من واقعاً از خودم خجالت می‌کشم که شخصا هیچ کاری نکرده‌ام.

ماجرای یک صبحانه در حین جنگ ژوییه ۲۰۰۶

وی در پاسخ به این که اجازه دهید اندکی وارد برخی جزئیات کتاب شوم. برخی خاطرات توجه مرا جلب کرده است. آنجا که شما درباره کودکی تان حرف می زنید. مثلا پس از حوادث جنگ ژوییه ۲۰۰۶ وقتی که کودک بودید و مادرتان خوابیده بودند و شما به مدرسه می‌رفتید. درباره این لحظه ها صحبت کنید، گفت: در واقع، این خاطره یکی از خاص‌ترین خاطره‌های من است. معمولاً قبل از رفتن به مدرسه، به دلیل اقدامات امنیتی لازم برای ترک خانه، زودتر از خواب بیدار و آماده می‌شدم و مادرم به من صبحانه می‌داد و مرا برای رفتن به مدرسه آماده می‌کرد. گاهی اوقات، حتی زودتر بیدار می‌شدم و مادرم، از خستگی، هنوز خواب بود. من می‌رفتم تا او را بیدار کنم تا برایم صبحانه آماده کند، اما پدرم با حرکت دستش به من علامت می‌داد که: "بگذار بخوابد، حرف نزن، ولش کن، بیا من برایت آماده می‌کنم. او به من می‌گفت: "چی می‌خوری؟" من می‌گفتم: "می‌خواهم صبحانه بخورم." او می‌گفت: "برایت درست می‌کنم، او را بیدار نکن." بعد با هم به آشپزخانه می‌رفتیم و او یک لیون شیر و خرما آماده می‌کرد. هسته های خرما را جدا می‌کرد در لیوان می‌ریخت و کنارم می نشست تا غذایم تمام شود. بعد می پرسید: سیر شدی؟ اگر می گفتم نه دوباره درست می‌کرد.

پدربزرگ مهربان و محبتش به بچه‌ها، تولد رقیه و توجه ویژه به او

فرزند شهید نصرالله در پاسخ به این که در بخش دیگری از این کتاب درباره پدربزرگی مهربان صحبت کرده‌اید. روابط ایشان با فرزندان شما و دیگر نوه‌ها چطور بود؟ آیا توجه خاص به آنها داشت؟گفت: پدربزرگ بسیار مهربانی بود. با برادرزاده هایم خیلی مهربان بود. آنها با پدربزرگشان درباره مسائل شان در مدرسه و دیگر مسائل حرف می زدند و او با دقت به حرفهای شان گوش می‌کرد و همیشه گوش شنوایی برای همه دغدغه‌هایشان داشت.

وی افزود: البته دخترانم، فاطمه و نرجس، به دلیل شرایط امنیتی زیاد او را نمی‌دیدند. اخیراً مادرم برایشان هدایایی می‌آورد. آنها پدر را فقط در صفحه تلویزیون و با عبا و عمامه دیده بودند و به دیدن با لباس خانگی عادت نداشتند و همیشه با توجه به ابهت و هیبت سید، حیایی بین دخترانم در برخورد با سید وجود داشت و آنها همیشه رعایت می‌کردند. اما پدر به آنها غذا می‌داد و سعی می کرد آنها راحت باشند. تا جایی که دخترانم با ریشش بازی می‌کردند و گاهی آن را می کشیدند. من می‌گفتم: "فاطمه ولش کن" اما ایشان می گفتند"بگذار بچه ها راحت باشند".

او ادامه داد: وقتی دخترم رقیه به دنیا آمد، یک ماه و نیم قبل از شهادتش بود. دخترم او را ندید و او هم دخترم را ندید. او عکسی از دخترم خواست و ما هم برایش فرستادیم. اما در این عکس چشمانش بسته بود، پدر عکس دیگری از ما خواست که چشمانش باز باشد. او به همه جزئیات علاقه‌مند بود. در نهایت دخترم او را دید اما در تابوت.

غم و اندوه پایدار در دلها

وی در پایان در پاسخ به این که یاد او در دلهای همه هوادارنش در جهان زنده خواهد ماند. طرفداران حضرت سید حسن نصرالله نه تنها از مقاومت، بلکه همه انسان‌های آزاده در سراسر جهان هستند. با تشکر فراوان، حضرت سید محمد مهدی. آیا مایلید از طریق این قسمت، کلامی یا پیامی ارسال کنید؟ گفت: پیام من از مردم به سید نصر الله این است که ما همیشه به تو وفادار هستیم و راهت را ادامه می دهیم. ما این پرچم را زمین نمی‌گذاریم و میدان را ترک نمی‌کنیم.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 1 =

آخرین‌ها